آیا باید نگران پیر شدن جمعیت ایران بود؟
- علی رنجی پور
- روزنامه نگار
آیا باید از پیر شدن جمعیت ایران نگران بود؟ آیا با رسیدن موج جمعیتی دهه ۶۰ به میانسالی ایران به زودی با یک بحران بزرگ روبهرو خواهد شد؟ آیا راه مقابله با سندروم پیری راه انداختن دوباره نهضت زاد و ولد است؟ اگر مردم ایران به حرف رهبران خود گوش دهند و مانند دهه ۱۳۶۰ به صورت جهادی اقدام به تولید مثل کنند، مشکلات جمعیتی و سایر مشکلات حل میشود؟
پاسخ همه این سوالات به طور قطع و یقین منفی است. بهخصوص در هجوم فزاینده چالشها و ابرچالشهایی قدر که ظرفیتهای زیستی سرزمین ایران را در معرض تهدید قرار دادهاند، نگرانی از یک پدیده نهچندان غیر عادی که راه حلهای دمدستی برای مدیریت آن در دسترس است، خندهدار به نظر میرسد.
موج دهه ۱۳۶۰
یکی از بدقوارهترین و نامتقارنترین نمودارهای هرم سنی در جهان متعلق به ایران است. هرمی که یک موج بزرگ جمعیتی در میانه آن ساختار جمعیتی کشور را به هم زده است. این موج بزرگ جمعیت متولد دهه ۱۳۶۰ است که در طول زمان به جلو حرکت میکند. در حال حاضر بین ۲۷ تا ۳۷ سال دارد و تا ۳۰ سال آینده به مرز متعارف سالخوردگی میرسد.
طبق سرشماریهای رسمی در فاصله سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ بیش از ۱۷ میلیون نفر در ایران به دنیا آمدهاند. بیش از ۸ میلیون نفر در نیمه اول دهه ۱۳۶۰ و بیش از ۹ میلیون نفر در نیمه دوم. این حجم از ازدیاد جمعیت در تاریخ پیش و پس از دهه ۱۳۶۰ بیسابقه است، چنانکه با ورود به دهه ۱۳۷۰ موج زاد و ولد فرو مینشیند و به سطح ۱۲ میلیونی یک دهه قبلتر، یعنی دهه ۱۳۵۰ بازمیگردد. شاید که جامعه به تجربه دریافته بود، منابع موجود پاسخگوی چنین حجمی از جمعیت نیست. نه فضا و امکانات کافی است و نه غذا برای اینکه بتوان هر ۱۰ سال بیش از ۱۵ میلیون به جمعیت یک کشور اضافه کرد.
منحنی بالا نشان میدهد چطور موج دهه شصت در طول زمان در حال حرکت است. این موج در حال حاضر به محدوده میانسالی رسیده و دیر نیست که به مرحله پیری و بازنشستگی برسد. اولین گروه از دهه شصتیها در ۱۴۲۵ به ۶۵ سالگی میرسند و قله جمعیتی ایران در سال ۱۴۳۰ وارد محدوده سالخوردگی میشود.
اشتباه تاریخی و احتمال تکرار آن
شوک جمعیتی دهه شصت اما نه یک اتفاق عادی بلکه یک اشتباه تاریخی بود؛ انحرافی بزرگ در ساختار جمعیتی کشور که تا الان هزینه زیادی برای آن پرداخت شده است.
بر خلاف تصوری اشتباه که میپندارد ایران جغرافیای وسیعی دارد، تنها ۱۰ درصد مساحت ایران قابل زیست است. بنابراین محدودیت یکی از محدودیتهای جدی در سازمان فضایی شهرها و زیستگاههای پراکنده ایران است؛ چنانکه همین الان هم که جمعیت نصف چشمانداز رهبران ایران است، باز هم کمبود فضا در تمام شهرها و حتی روستاهای ایران به طور قاطعانه خودنمایی میکند.
علاوه بر کمبود فضا، کمبود و محدودیت منابع هم یک چالش جدی در ایران است. ایران شاید برای زندگی نسبتا مرفه ۳۰ میلیون نفر سرزمین ایدهآلی باشد، اما به طور قطع منابع کافی و پایدار برای تامین رفاه ۸۰، ۱۰۰ یا ۱۵۰ در آن وجود ندارد.
هیچ نسلی در ایران به اندازه جمعیت متولد دهه شصت برای استفاده از آموزش، تفریح، اشتغال و… در مجبور به رقابت نبوده و نیست. از مدارس چند شیفت و نیمکتهای چند نفره تا کنکور و دانشگاه و در سالهای اخیر بازار شغل و فعالیت.
تکرار این تراژدی، قطعا خندهدار خواهد بود. آن قدر که دور از ذهن است یک جامعه دو بار مرتکب آن شود.
بیشتر بخوانید:
آن چه دهه ۱۳۶۰ اتفاق افتاد تحت تاثیر شرایط خاص انقلاب و جنگ رخ داد؛ دورانی که ساخت و بافت اجتماعی ایران به دگرگون شده و به هم ریخته بود. اما در شرایط ثبات نسبی و در وضعیتی که ایرانیان کمبود فضا و منابع -حتی در کمبود غذا- را به تجربه درک کردهاند، سیاست فشار و تشویق برای افزایش تولید مثل چندان موثر نخواهد بود.
تبلیغات فرزند بیشتر برای جامعه بحرانزده ایران اثر معکوس دارد، از آن سو به دلیل بحران اقتصادی فراگیر دست حاکمیت برای ارائه بستههای تشویقی وسوسهکننده چندان باز نیست. شرایط اقتصادی چنان شکننده است که کسی به طمع یارانه چند ده هزار تومانی، ریسک زاد و ولد را نپذیرد.
با این همه ممکن است بعضی با نگاه کردن به نمودار جمعیتی در آخرین سرشماری به اشتباه تصور کنند تحت تاثیر تغییر سیاستهای تازه جمعیتی نظام، میزان زاد و ولد افزایش یافته است. در آخرین هرم جمعیتی ۱۳۹۵ به نظر میرسد موج دومی در حال شکلگیری استگ موج دهه نود، اما اگر کمی به ساختار جمعیت ایران دقت کنیم، در خواهیم یافت که این موج دوم چیزی جز پسلرزه اولی نیست. بچههای دهه شصت به سن زاد و ولد رسیدهاند و عمده جمعیت متولد دهه نود فرزند پدران و مادران دهه شصتیاند. هرچه که میتوان نشانههای محافظهکاری و احتیاط را در پدران و مادران نسل جدید به وضوح مشاهده کرد.
آیا باید نگران آینده بود؟
ایران در حال حاضر به شدت دچار بحرانهای فزاینده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که بعضی از آنها غیر قابل حل به نظر میرسند. قاعدتا باید در چنین شرایطی نگران آینده بود. میتوان فهرستی از چالشها و ابرچالشهایی آماده کرد که حیات سرزمین ایران را در معرض خطر قرار داده و میدهند، اما افزایش قریبالوقوع جمعیت بیتردید از آنها نیست.
اگر نسبت جمعیت سالخورده ایران را با میانگین جهانی مقایسه کنیم درخواهیم یافت که اوضاع فعلی نهتنها بد نیست، بلکه در مقام مقایسه ایران در موقعیت بسیار خوبی قرار دارد. آن طور که مرکز دادههای بانک جهانی نشان میدهد، کمتر از ۵.۵ درصد جمعیت ایران بالای ۶۵ سال سن دارند، این عدد حدود ۴ درصد پایینتر از میانگین جهانی است.
حتی اگر فرض کنیم جمعیت ایران به سرعت در حال پیر شدن باشد و در بدترین حالت ممکن در سال ۱۴۳۰، چیزی حدود یک چهارم جمعیت ایران سالخورده و بالای ۶۵ سال خواهد بود. حتی در صورت بروز این وضعیت هم شرایط غیرقابل حل نخواهد بود. کافی است کمی وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی ایران بهبود پیدا کند، آن وقت اوضاع ۱۴۳۰ حتی به فرض از کارافتادگی ی۲۵درصد جمعیت به سبب سالخوردگی بدتر از شرایط فعلی نخواهد بود.
کافی است ۳۰ سال دیگر فقط نیمی از جمعیت در سن کار مشغول فعالیت باشند تا اوضاع بهتر از شرایط فعلی باشد.
بر اساس پیشبینی جمعیتی سازمان ملل در سال ۲۰۵۰ بیش از ۶۰ درصد جمعیت ایران در سن کار قرار دارند. اگر فرض کنیم که جمعیت ایران آن موقع ۱۰۰ میلیون نفر باشد، ۶۰ میلیون نفر در سن کار هستند که اگر فقط نیمی مشغول فعالیت باشند، جمعیت شاغل ایران بالای ۳۰ میلیون نفر خواهد بود. ۳۰ میلون شاغل برای تغذیه ۱۰۰ میلیون نفر حتی کمی از وضعیت فعلی هم بهتر است. بر اساس آمارهای رسمی کل جمعیت شاغل در ایران بیشتر از ۲۳ میلیون نفر نیست، چیزی حدود ۲۸ درصد جمعیت حال حاضر ایران که باید برای ۸۲ میلیون نفر کار و امکانات و غذا و عرصهای برای زندگی فراهم کند.
بنابراین کافی است ۳۰ سال دیگر آمار اشتغال در ایران در حد و اندازه افغانستان و پاکستان و عربستان سعودی باشد تا وضعیت مشابه چیزی باشد که در حال حاضر کشور ما با آن روبهرو است.
منحنی بالا مربوط که از مرکز دادههای بانک جهانی برداشته شده نشان میدهد نسبت اشتغال جمعیت بالای ۱۵ سال در ایران و چند کشور همسایه چقدر است. ایران با اختلاف کمترین آمار اشتغال را در منطقه دارد.
چرا نباید نگران جمعیت باشیم؟
اگر چیزی برای نگرانی وجود داشته باشد، بحرانهای شدید اقتصادی و مشکلاتی است که مانع پایداری و بهبود و وضعیت اقتصادی در ایران میشود. اگر چیزی برای نگرانی باشد، بحرانها و چالشهای زیستمحیطی است که حتی ظرفیت زیستی فضاهای محدود قابل زیست در جغرافیای ایران را در معرض خطر قرار داده است. آنچه اسباب نگرانی است، بحرانهای فزاینده بینالمللی و خطر جنگ و قحطی و گرسنگی است که ممکن است همین جمعیت موجود را هم از پا درآورد.
آنچه واقعا مایه نگرانی است و باید دغدغه ذهنی مسئولان و سیاستگذاران کلان در ایران باشد، پیدا کردن راهی نه برای حل یا لااقل کنار آمدن با ابرچالشهای جدیای است که کسی نسخهای برای رفع و رجوع آنها در جیب ندارد؛ وگرنه ترسناکترین سناریوهایی که خواب را از چشم رهبران ایران ربوده با کمی ثبات، تنشزدایی و و رونق اقتصادی قابل حل خواهد بود.